بر باد رفته

ما نه از دین شدیم و نه از دنیا

بر باد رفته

ما نه از دین شدیم و نه از دنیا

ادامه مطلب قبلی

مسلم به کوفه میرسد و ابتدا بیش از 18000 تن با مسلم بیعت میکند، اما همینکه عبیدالله ابن زیاد حاکم کوفه وارد عمل میشود، همه گی مسلم را تنها میگذارند و از ترس ابن زیاد به کنجی میخزند. کوفیان به خاطر حفظ جانهایشان از شر ابن زیاد و عمالش تمام عهد و قول با امام حسین و مسلم را فراموش میکنند. دیگر نه یاراست و نه یاور، مسلم تنها میماند و حتی کسی به او پناه هم نمی دهد. افراد ابن زیاد مسلم را گرفتار نموده  و به امر حاکم  اورا از بالای قصر به پایان پرتاب میکنند و مسلم در عالم غربت ولی در شهر که عمویش هنگامی حکومت میکرد و افتخار داشت، به شهادت میرسد.

 

خبر مرگ مسلم به امام میرسد و امام خبر مرگ وی را به لشکریان ابلاغ میکند و برادران مسلم را از رفتن با خود منع میکند، اما آن پاک باخته گان با اصرار همرای عزیمت میکنند. امام در در کربلا با لشکر عبیدالله ابن زیاد به سرکرده گی حر مقابل میگردد و حر از امام میخواهد که با وی به کوفه برود و او از طرف حاکم کوفه مامور گردیده است تا امام را نزد حاکم احظار کند. امام نمی پذیرد ولی حر به خاطر احترام که به خاندان پیامبر دارد از امام خیلی محترمانه میخواهد تا صبر کند که وی از کوفه طی نامه کسب تکلیف کند. امام قبول میکند. روز بعد عمر سعد و شمر با حکم حاکم و لشکریان خود به لشکر حر میپوندند و میخواهند با خشونت رفتار شود. امام هم با اتمام حجت به لشکریان عمر سعد ناگزیر از جنگ میشود. حر نزد عمر سعد میاید که آیا شما می جنگید؟ عمر سعد جواب میدهد بلی، جنگی که کمترین اش سر بپرد و دست ها جدا شود. حر در اخرین لحظات تصمیم میگیرد که باید با عمر سعد جنگید نه با امام حسین و همین که تصمیم خودش را میگیرد به یاران امام حسین می پیوندد و بعد از مقابله با لشکریان طاغوت به شهادت میرسد. به گفته معلم بزرگ شریعتی: حر یک عمر خیانت میکند و یک روز شهادت.

امام با یاران اش یکی پی دیگری شربت گوارای شهادت را مینوشند و بالاخره لشکریان عمر سعد خیمه هارا آتش میزنند و اطفال و زنان را اسیر میکنند. بنا به دستور یزید سر های شهیدان همراه با اسیران به نزد امیر در شام برده میشود. زینب قهرمان کربلا بزرگ اسیران است و سخنگوی نهضت حسینی و کسی که پیام حسین را به تمام جهانیان تا امروز و فردا می رساند. وسلام...

عاشورا ۱۴۲۹

آنها که رفته اند کاری حسینی کرده اند، آنها که مانده کاری زینبی کنند و گرنه یذیدی اند!

 

حدوداً چهارده قرن قبل از امروز معاویه ابن ابوسفیان اولین سیاست گذار حاکم اموی بعداز رحلت پیامبر اسلام در حال شتافتن به سرای آخرت است. وی که طبق توافقنامه صلح با امام حسن باید خلافت را بعد از مرگش به خاندان علی  دوباره واگذار میکرد و نمیتوانست کسی را به ولی عهدی خود برگزیند یعنی خلافت بعد از مرگ وی مستقیماً به امام حسن و یا امام حسین میرسید. اما معاویه پیوسته مواد توافقنامه صلح را نقض میکرده، یکی از موارد که باید معاویه و عمالش طبق توافقنامه صلح مراعات میکرده، جلوگیری از ناسزاگوی به علی بوده که هیچ گاهی عملی نشد. و طبق توافقنامه صلح نباید هیچ یک از شیعیان علی مورد ازار اذیت از طرف معاویه و دستگاه اش قرار میگرفت، اما حجر بن عدی مردی شمشیر و نماز و یارانش در محله عذرا سرزده میشود "به گفته خود حجر عذرا محل است که او خود فتح کرده است". عبدالله بن هاشم مرقال، عدی بن حاتم طایی، صعصعه بن صوحان و عبدالله بن خلیفه طایی از جمله کسان اند به دست عمال معاویه، زیاد و عمروسعد تهدید و شکنجه میشوند.

 

معاویه به این ها هم اکتفا نمیکند، بالاخره امام حسن معاقد توافقنامه صلح را پس از چندین بار تلاش ناکام بافریب جعده دختر اشعث همسر امام مسموم میکند. معاویه همواره در صدد رفع موانع خلافت ولی عهدی یذید پسرش بود و به همین خاطر وسایل قتل امام حسن را فراهم میسازد و تنها خار که در گلوی معاویه تا وقت مرگ هم باقی ماند، امام حسین است. معاویه اهرم های بسیاری را به کار برد که برای یذید از امام حسین بیعت بگیرد ولی اجل به وی مهلت نداد یا مقدور نبود که این نیت وی عملی شود.

معاویه با دلواپسی کامل در اواخر سال 60 هجری از دنیا میرود و یذید پسرش نامه تند و محرمانه ای به ولید حاکم مدینه مینویسد و گوشزد میکند که باید از حسین بیعت بگیرد و اگر به بیعت حاظر نمیشود، باید سر زده شود. ولید با مروان حکم حاکم پیشین مدینه شور میکند و بنا میشود تا خبر مرگ معاویه پخش نشده از امام حسین، عبدالله عمر، عبدالله زبیر و عبدالله ابن عباس بیعت بیگیرند.

ولید پیک شبانه به نزد امام حسین میفرستد. عبدالله  زبیر که با وی در مسجد النبی نشسته است می پرسد چی خبر؟ حسین جواب میدهد: "به گمانم طاغوت بنی امیه هلاک شده و منظور حاکم گرفتن بیعت است."

 

حسین با سی تن مسلح از افراد خانواده اش به نزد ولید میرود، مقصود از آوردن سی تن مسلح جواب به حمله احتمالی درباریان ولید به امام حسین بوده. ولید ضمن خبر مرگ معاویه و خلافت یذید از امام تقاضای بیعت کرد.

 

امام در جواب ولید میگوید که حالا شب است بهتر است تا فردا فکر کرد که آیا کی برای بیعت سزاوار است؟  من یا یذید؟

 

 در حالی که ولید و مروان از افراد همراه امام هراسان بودند، امام مجلس را ترک میگوید. فردای آنروز مروان امام را در کوچه های مدینه ملاقات میکند و توصیه میکند با یذید بیعت کند. به نفع اش است و محفوظ خواهد ماند.

 

اما آیا شخصیت چون حسین که با او پرورش زهرا، شجاعت علی و استقامت پیغمبر عجین است، با یذید مرد شرابخوار، فاسد و فاسق دست بیعت میدهد؟ نه هرگز نه.

 

امام پس از اندک درنگی در مدینه با اهل و عیالش راهی مکه میشود تا به همگی بفهماند که او با حکومت یذید مخالف است و بیعت نمیکند. اما اینکه چرا امام مدینه ترک میکند؟ به خاطریکه عمال یذید و ولید میخواستند امام را مخفیانه و بدون سروصدا از بین ببرند، امام با بصیرت و خودآگاهی که داشت خوب درک کرده بود که ماندن در مدینه صلاح نیست و چنانکه در مکه توقف نکرد. امام تا هشتم ذیحجه سال 60 هجری  در مکه بود و با تعداد زیادی از سران اسلام ملاقات کرد و علل مخالفت اش با خلافت یذید را برشمرد. سران کوفه از جمله سلیمان بن صرد، حبیب بن مظهر، حبیب بن عبدالله و دیگران به امام نامه های متعددی نوشتند و آماده گی بیعت و حمایت خودرا اعلام داشتند. پس از دریافت چندین هزار نامه امام سفیر خود مسلم بن عقیل را جهت بررسی اوضاع به کوفه میفرستد و امام طی نامه به مردم کوفه، مسلم را چنین معرفی میکند "برادرم و پسر عمویم و مورد اعتمادم در خانواده ام را به سوی شما اعزام کردم".

 

ادامه دارد...