بر باد رفته

ما نه از دین شدیم و نه از دنیا

بر باد رفته

ما نه از دین شدیم و نه از دنیا

شیوع سفسطه در جامعه روشنفکری افغانستان

چندین قرن قبل از میلاد معاصر سقراط حکیم، سفسطه گرایی در یونان به اوج خود رسیده بود، طوریکه اساس سفسطه را اصالت اندیشه انسان تشکیل میدهد و یگانه محرک این مسلک در یونان قدیم فن خطابه بود که استاید مراکز آموزشی ایجاد میکردند و دانش آموز تربیه مینمودند. این گروه سعی می‏کردند برای هر مدعائی اعم از حق و باطل دلیل بیاورند و برهان اقامه نمایند و گاهی برای دو طرف دعوی دلیل می‏آوردند و کم‏کم کار بجائی کشید که معتقد شدند حق و باطل و راست و دروغی در واقع نیست که گاهی با رای و نظر انسان مطابقت کند و گاه نکند بلکه حق آن چیزی است که انسان او را حق بداند و باطل آن چیزی است که انسان او را باطل پندارد[i]

 

این مسلک در سالهای قبل از میلاد در یونان از میان رفت، اما خوشبختانه یا بدبختانه در کشور ما که قرنها ازغرب  عقب مانده ایم، امروز به  اصلاح درعصر سفسطه رسیده ایم. امروز صبح نگاهم را مطلبی در بی بی سی مونیتورینگ که به زبان انگلیسی است جلب کرد. بعد از خواندن چند سطر متوجه شدم که باز هم مطبوعاتی های ما درگیر جنگ زرگری شده اند. این مطلب که ظاهراً از نشریه ویسا به انگلیسی ترجمه شده بود، نقدی بود بر مطلب نشریه انصاف که فکر کنم نوسینده نشریه انصاف از حکومت به خصوص وزارت اطلاعات و فرهنگ شکایت کرده که چرا لوحه دری وزارت را به پشتو و انگلیسی تبدیل کرده است و این خلاف قانون اساسی و بی اعتنایی به زبان دری است؟ من میخواهم بگویم که ما باید بدانم که وزرا خدایان وزارت خانه هاست نه مجری برنامه های دولت، پس در این صورت قانون نمیواند دست خدا را از کارهایش نگهدارد.  وزیر قبلی دری مینوشت و فعلی پشتو، چی فرق میکند؟ قانون آنست که من میکنم.

 

 در جواب این دوست، نوسینده ویسا با جستن تبرئه وزارت اطلاعات و فرهنگ بالای نشریه انصاف انتقاد میکند که چرا تمام مطالب خودرا در دری نشر کرده و دلیل این چی است؟ تمام فانت های وب سایت نشریه انصاف چرا فارسی است نه دری؟ چرا ازاکثر مکتوبات وزارت خانه ها به دری نوشته میشود یاد آوری نکرده؟ فکر میکنم که ما گاهی به خاطر حق جلو دادن خویش، دچار توهم میشویم یعنی فرق بین فارسی و دری قایل میشویم در حالیکه صرف در گفتار فرق است نه در ساختار. ثانیاً نظر بنده این است که نشریات باید کوشش کنند تخصصی تر با معنی تر بنوسیند تا خواننده های خودرا خود پیدا کنند، انتخاب زبان و مطالب مختلف چیزهای است که بعد از نهادینه شدنش، خواننده میتواند برای مطالب پشتو یک نشریه، برای دری نشریه دیگر و همینطور برای زبان های خارجی هم نشربات دلخواه خود را انتخاب کنند، وضع قانون به خاطر فیصدی مطلب و زبان چیزی نیست که مارا از منجلاب بدبختی ها نجات دهد، وقتیکه میگویم تخصصی تر یعنی ما باید بدون توجه به نوعیت زبان ملی کشور بهتر است خودرا از اختلاط مطالب برهانیم. برعلاوه، اگر ما واقعاً مریض نیستیم و هدف غرض ورزی نداریم، باید تمام زبان های اقوام ساکن کشور را زبان خود بدانیم و فرق قایل نشویم، زبان من و تو حلال مشکلات ما نیست و ثانیاً اگر خدمتی به او نمیتوانیم حداقل از سنگ اندازی های بی مورد خود جلوگیری کنیم. ولی متأسفانه ما با بهانه اینکه تازه کار هستیم هیچ وقت کهنه کار نشدیم، به عوض خوش داریم انتقاد کنیم، از کاه کوه بسازیم، کسی را تبرئه کنیم، کسی را محکوم کنیم، کسی را فاشیست، کسی را غیر دین و وابسته به بیگانه بخوانیم.

 

این است که سفسطی در جامعه روشنفکری افغانستان شیوع کرده است. ما عملاً این عکس العمل هارا در صحبت ها و نوشته های روشنفکران و مسوولین مان مشاهده میکنیم که بدون موجب  به مطالب ناحق میپردازند و به عوض توحید افراد مملکت در تفرقه میکوشند. بدتر از این که در جامعه ما حتی روشنفکران ما تا هنوز در بند و بست های قبیلوی و سیاسی گرفتارند و اکثراً غیر واقعبیانه و زیر یک فشار روانی صحبت میکنند و همین باعث شده که بیشتر سفسطه کنند. لهذا میتوان گفت که معیار حمایت و عدم حمایت از یک موضوع و یا شخص زدو بند های بین افراد است نه عقلانیت. درخاتمه میخواهم بگویم که هیچ فرقی بین زبان دری، پشتو، ازبکی و... نیست، تمام اینها زبان افغانستان و برای مردم افغانستان است. هرکس میتواند به هر یک از این زبانها بنویسد و بخواند و صحبت کند.



[i] اصول فلسفه و روش ریالیسم استاد مطهری

بیبینیم چی میشود؟

از مدت ها بدینسو افراد طالبان اقدام به گروگانگیری شهروندان افغان و خارجی در مناطق مختلف کشور میکنند. این عمل هنگامی سروصدای بیشتر پیدا کرد که خبرنگار ایتالیایی همرا با اجمل نقشبندی خبرنگار افغان و راننده شان به اسارت طالبان درآمدند. طالبان در قدم نخست راننده افغان را سر بریدند، بعد از زندوبند های پیدا و پنهان خبرنگار ایتالیایی در بدل رهایی 6 طالب از بند رها گردید، طالبان در بدل رهایی خبرنگار افغان خواهان آزادی دو زندانی  دیگر خویش بودند که دولت افغانستان جواب مثبت نداد و بر علاوه با سخنان تحریک آمیز مقامات دولتی به ویژه وزیر خارجه زمینه قتل خبرنگار افغان بیشتر فراهم گردید. سرانجام 19 حمل سال روان اجمل نقشبندی به قتل رسید و این عمل لکه ننگین بر دامان طالبان و مقامات دولتی به جا ماند که قیمت یک خارجی 6 طالب ولی برای یک افغان هیچ کاری نمیکنند.

 

 حضرت مجددی رئیس کمیسیون " به اصطلاح" تحکیم صلح که وظیفه دارد تا طالبان اسیر را از زندان های افغان و امریکایی رهانیده و با تفویض تقدیر نامه راهی جبهات شان کنند، به خاطر نجات خبرنگار افغان اندکترین عکس العمل نشان نداد و حتی همدردی با خانواده مقتول را نیز دریغ کردند.

 

 در مدت پنج ماه گذشته ده ها نفر اعم از داخلی و خارجی در چنگال طالبان افتیدند و در این اواخر 23 شهروند کوریایی که ظاهراً کارمندان یک موسسه خیریه مسیحی میباشند در مسیر راه قندهار و غزنی به اسارت برده شدند. اجازه تردد شهروندان خارجی خود سوال برانگیز است که چرا در ولایت ناامن کشور سفر میکنند؟  چرا پوسته های امنیتی از ورود اینها به مناطق ناامن جلوگیری نکردند؟ بعد از اسارت اینها دلالان دولتی با طالبان وارد مذاکره شدند، طالبان در بدل رهایی گروگان ها رهایی 8 زندانی خود را تقاضا نموده اند. به گفته معراج الدین پتان والی غزنی، دولت خواهان معامله با طالبان میباشد و فقط میخواهد که ابتدا زنها باید بدون قید وشرط آزاد شود. گفته های والی غزنی که در آرمان ملی مورخ 6 اسد نشر شده، مثالی از حکومت شایسته سالار حامد کرزی میباشد، وی میگوید "ما به مذاکرات تمایل داریم، کوریایی ها همه صحت و سلامت اند، طالبان یک تن بیمار آنانرا کشته اند".  والی عزیز شما از این جمله تان چی مقصد دارید، آیا با وجود قتل یک نفر باز هم صحت و سلامتی کدام معنایی را ارائه میکند؟ والی غزنی همچنان در کنار مذاکره با وجودیکه اقدام نظامی علیه طالبان را رد میکند، از راه های عملی دیگری نیز خبر داده است، اما متأسفانه نگفته که کدام راه ها؟ اصلاً مذاکره یعنی چی و چرا؟ چرا حکومت به خاطررهایی شهروندان خارجی که خود مقصر اسارت خویش اند، اینقدر شتابزده میشوند که بالاترین مقام آن از معامله با طالبان صحبت میکند؟ آیا این بیشتر خود دامی و تلاشی برای رهای اسرا طالب نیست؟

 

 جالب این جاست که رهبران افغان همیشه فرافگنی میکنند، یعنی همیشه کشور های همسایه را در قضایا دخیل میدانند، اگر چه دخالت بعضی از کشور های همسایه و غیر همسایه را نمیشود رد کرد مگر رهبران ما طبق عادت هر نقص شانرا غرض خارجی میدانند. طالبان دیروز یک تن دیگر از اسرا کوریایی را در اعتراض به تعلل دولت به قتل رسانیدند و وحید مجددی رئیس هیأت مذاکره با طالبان از تمدید دو روزه ضرب العجل طالبان سخن میگوید وی میگوید که دولت از طالبان خواسته تا دو روز مهلت بیشتر بدهند و هدف آنرا وقت کافی برای پیشرفت مذاکرات میخواند.

 

 آیا مذاکره با طالبان سبب غرور بیشتر آنها نخواهد گردید؟ آیا در صورت رهایی زندانیان طالب، افراد طالب بیشتر به رهبران شان باور پیدا نمیکنند؟ قبلاً طالبان از هلمند و قندهار و بعضی مناطق نزدیک مرز پاکستان افراد را اختطاف میکردند ولی حال از غزنی و وردک ولایت همجوار کابل افراد را میربایند. برعلاوه 21 تن کوریایی، چهار افغان و یک آلمانی نیز در بند طالبان در ولایت وردک میباشند.

 

و در اخیر ضمن دعای خیر به تمام مردم صلح دوست جهان،  امیدوار هستم که مقامات دولتی جهت رفع معضلات کشور از راه ممکن استفاده کنند و شهروندان خارجی هم از سفر های تفریحی، خودی و غیر مسوولانه در ولایات ناامن کشور خود داری ورزند تا سبب بروز بی اعتمادی میان دولت و مردم افغانستان که در زیر فشار خارجی ها تن به هر نوع عمل خلاف اصول و اساست سیاست و عرف میزند، نگردند.

شاه سابق نزد پدر شتافت

ظاهر شاه

دیروز قبل از ظهر حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان در یک کنفرانس مطبوعاتی با حالت ظاهراً اندوهگین اعلام داشت که شاه سابق به ساعت 5:45 صبح جان باخت.

 

ظاهر شاه که در سال 1293 هجری شمسی پنج سال قبل از استرداد استقلال افغانستان از انگلیس به دنیا آمد و در سال 1323 بعد از قتل پدرش به دست خالق هزاره به قدرت رسید. ظاهر شاه ادعا میکرد که او توسط مردم انتخاب شده ولی تا جاییکه معلوم است در آن دوران نه انتخاباتی برگزار شده و نه از مردم چنین چیزی پرسیده شده است، نظریه با عقل هم جور درمیاید که کاکا های شاه به خاطر جلوگیری از بروز درگیری خاندانی به پادشاهی ظاهر شاه تن دادند، بیشتر درست مینماید. وی که مدت 40 سال در کابل سلطنت نمود و گفته میشود که در جریان 30 سال اول حکومت اش وی کاملاً نقش سمبولیک داشته است و  قدرت در دست عموهایش محمد هاشم و شاه محمود و نیز پسر کاکایش محمد داود بوده است.  پس از 40 سال سلطنت براساس یک تبانی سلطنت به جمهوریت منتقل شد و محمد داود نخست وزیر پیشین سلطنت بر اریکه قدرت تکیه زد. ظاهر شاه مدت بیشتر از 30 سال در ایتالیا به سر می برد و در این سه دهه نظاره گر تجاوز جنگ های داخلی و خارجی افغانستان که نشأت گرفته از دوران زمامداری خویش بود. با سقوط طالبان و به قدرت رسیدن مریداش یعنی حامد کرزی به کابل عودت کرد  و دوباره حرامسرا را اشغال کرد و به یاد روزهایش با غلام بچه و دیگران به عیش و عشرت پرداخت. حامد کرزی با استفاده از مومقعیت باد آورده اش که خواست خوش خدمتی و تملق نموده و به وی لقب بابای ملت را بخشید که خود بحثی دارد، چرا و به خاطر چی کسی چون ظاهر شاه بابای ملت میگردد؟

 

شاید کرزی خواست که حداقل از کشور پاکستان که بابای قوم دارد و ایران که ولایت فقه دارد، عقب نماند به همین خاطر لقب بابای ملت را به وی اعطا نمود. البته فرق بین ولایت فقه یا رهبر انقلاب  ایران و بابای قوم که از هیچ پاکستان امروز را تأسیس میکند با ظاهر شاه که در مملکت آرام و آزاد لمیده و سال یک پروژه انکشافی هم نداشته از زمین تا به آسمان است.

 

حال که شاه مخلوع شاه مرحوم گردیده است، حکومت، پارلمان و یکتعداد دیگر مرگ وی را یک ضایعه بزرگ میخوانند و کوشش میکنند به نحو از انحا اورا رهبر ایده آل معرفی کنند، طوریکه رئیس جمهور افغانستان در کنفرانس مطبوعاتی اش گفت "او کسی بود که حکومت داشت ولی حکومت نمیکرد" شاید رئیس جمهور دوران 40 ساله سلطنت ظاهر شاهی را که توأم با خوشنت، اختناق و استبداد علیه اقوام بود، فراموش کرده باشد. دولت فعلی که بر شالوده حکومت های پیشین اعم از شاهی، کمونیستی، مجاهدینی و طالبی بنا شده، کوشش میکند که تمام این نظام های خایین به مردم و ملت را توجیه نادرست کنند به خاطریکه سردمداران امروزی کشور را همانهای تشکیل میدهند که با روس، پاکستان، ایران، عرب و غرب و حتی تروریزم زیر نام های اسلام، سوسیالیزم و دموکرات بارها بر سر این ملت و کشور تبانی و معامله انجام داده اند.

 

لذا، بر مردمان این مرزو بوم است که تا عالمانه، عاقلانه و به دور از تعصب و کینه ورزی کارکردها و سیاست های نظام های پیشین و فعلی کشور را به قلم نقد بکشند. از مواردیکه که افغانستان را امروز بیشتر با کشور همسایه پاکستان درگیر ساخته خط مرزی دیورند است. در پهلوی سایر مصائب این خط شوم و پلید اکثر باعث تباهی ملت ما بوده و است. اگر درست دقت شود در 1947 هنگامیکه پاکستان به وجود میاید، نماینده افغانستان در سازمان ملل به خاطریکه قسمتی از پاکستان بالای خاک افغانستان است، اعتراض میکند، ولی متأسفانه میبینیم که پس از چندی افغانستان پاکستان را به رسمیت میشناسد و تبادل سفرأ میکنند، مگر تا هنوز کسی جرأت نکرده که بگوید چی باعث شد که افغانستان عقب نشینی کند؟  پول، زور یا فشار؟